پسر نازنین من
تو عزیز منی .امروز یکشنبه ۲۲ دیماه سی و یک هفته تو تموم شده و ما با هم رفتیم کلیسا برای سلامتی تو و بابا و خاله فرناز و بهادر و مامانی و بابا و همه دعا کردیم و شمع روشن کردیم دیگه شبها تو تکونهات بیشتر شده و منم دیگه راحت نمیخوابم و بیشتر شبو بیدارم و هی از این پهلو به اون پهلو میچرخم تا صبح میشه و بیدار میشیم
خانم دکتر بیمارستان آرش که کلاس میرفتیم میگفت با بزرگ شدن تو دیگه تکونهات کم میشه و جات تنگ تر میشه ولی عزیزم تو هم مثل من تحمل کن و عجله نکن .انشاله به موقع بدنیا بیایی صحیح و سلامت و در کمال آرامش
پسر نازم "این یک اصل مهم تو زندگیه که باید به خواست خداوند مهربون راضی باشیم و کارهای آسمونی (مثل تولد تو که فقط و فقط معجزه ای از طرف خداست )رو به خودش بسپاریم و از خودش بخواهیم که هر چه به صلاحمونه اتفاق بیفته و در ضمن صبر هم داشته باشیم