آرتین آرتین ، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه سن داره

آ مثل آرتین

14 اسفند 92ساعت نه و نیم شب عشقه کوچولوم اومد

و گل پسرم آرتین 14 اسفند 92 ساعت نه و نیم  شب به این دنیا اومد ...قدمش گل باران   چهارشنبه 14 اسفند 92 ساعت چهار و نیم بعداز ظهر کیسه ابم پاره شد و با اژانس من و علی خودمون رو به بیمارستان مادران در خ عباس آباد رسوندیم و از اونجایی که ظهر کلی ماکارونی خورده بودم و قرار بود که بیهوشی کامل بشم  باید تا ساعت 9 شب میموندم و بعد عمل میشدم ...در این فاصله مامانم از خونه و خاله فرناز از دانشگاه خودشونو رسوندن و دکتر و رابط مربوط به بند ناف رویان هم رسیدن و خدارو شکر آرتین بسلامت ساعت نه و نیم شب متولد شد .باوزن سه کیلو چهارصد و پنجاه و قد 51 سانت ...خدارو شکر زردی هم نداشت و همه چیزش نرمال بود .ساعت 11و نیم شب دیدمش و باورم نمیشد که این فرشته کوچول...
15 دی 1393

بازگشت به وبلاگ بعد از 11 ماه ...

امروز دوشنبه 15 دیماه است .حدود یکسال است که به وبلاگم سر نزدم ...میگید چرا ؟معلومه دیگه چون پسرم آرتین بدنیا اومد .از روز های اول بارداری وبلاگ رو خاله فرناز راه انداخت و منم کم و بیش برای آرتین نوشتم وتا بهمن 92مینوشتم تا اینکه 10روزی به تولد ارتین مونده بود که دیگه رفتم خونه مرخصی ...و دیگه فندقه کوچولوم که اومد اصلا وقته سر خاروندن نداشتم چه برسه به وبلاگ نویسی   از 23 آذر 93دوباره مشغول بکار شدم و تا امروز که قصد کردم دوباره برای ارتین بنویسم و خاطرات تولدش و عکسهارو براش ثبت کنم .تا روزیکه ایشاله خودش بتونه این مطالب رو بخونه و بدونه که براش چقدر وقت گذاشتم تا اون همه چیز رو درباره قبل تولد و روز و ماههای اول تولدش بدونه و از نوزادیش...
15 دی 1393

34 هفته و دو روز

این روزها هوا کمی سردتر شده و برف هم میاد .من و تو امروز وقت دکتر داشتیم با بابا جون به دکتر رفتیم و بعدش مارو رسوند سرکار و خودش رفت و عصر دوباره اومد دنبالمون چون برف بود و زمینها سر بودن خانم دکتر گفت انشاله تو ماه دیگه حدود نیمه ها به این دنیا می آیی انشاله در انتظار دیدنت هستم دیگه دلم خیلی خیلی برات تنگ شده و احساس میکنم اگه حاملگی بیشتر از ۹ ماه بود دیگه طاقتم تموم میشد ...جیگلی من عجقم کوچولوی نازم ...
19 بهمن 1392