آرتین آرتین ، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 3 روز سن داره

آ مثل آرتین

10بهمن ماه -33 هفته و 4 روز

امروز زن عموها و دختر عموهای مهربون من و خاله فرناز  برای من و تو غذاهای خوشمزه پختند و آوردند که دست همشون درد نکنه . تو هم از همه غذاها خوردی و میدونم که دوست داشتی عکسشو برات انداختم که انشاله بدنیا اومدی و یادت نبود برات یاد آوری بشه و بدونی که چقدر همه دوستت داشتن و دارن   ...
12 بهمن 1392

6 بهمن ماه -33 هفته تمام

پسر نازنینم  امروز سرویس تخت و کمد ووسایلت را آوردند و خاله فرناز و بابا و مامانیت آمدند و وسایلت را جابجا کردند و چیدند . خیلی خیلی خوشگل شد . مثل خودت نی نی  نازم ...
12 بهمن 1392

سونوگرافی هفته 32

پسر خوشگل من ۵ شنبه ۲۶ دیماه من و تو با با صبح زود رفتیم  سونوگرافی دکتر شاکری در بیمارستان پاستور نو خ بخارست چون میگفتن که اونجا خیلی دقیق و خوبه .ما هم بخاطر وجود نازنین تو توی نوبت موندیم  و نزدیک ساعت ده نوبتمون شد و دکتر تو رو به ما نشون داد و گفت که برعکس شدی و من که تکونها و لگدهای تو رو بیشتر و شدیدتر حس میکنم بخاطر اینه که تو با پاهات محکم میزنی خدارو شکر وضعیتت خوبه واقعا خدا رو شکر و دکتر گفت که تو نیمه اسفند ماه می آیی .قبلا گفته بودن ۲۳ اسفند میای البته تو هر وقت که بیایی قدمت روی چشم فقط صحیح و سالم بیا گلم ...
30 دی 1392

روز کله پاچه

امروز من و پسرم با دوستان اداره رفتیم کله پزی و جای همگی خالی یه کله دبش زدیم تو رگ خیلی عالی بود  انقدر گفتیم نون سنگک داغ بیاره که دیگه آقاهه با تعجب و اخم نگاه میکرد ...
23 دی 1392

پسر نازنین من

پسر نازم خدا رو شکر که حالت خوبه اینو از تکونها و لگدهایی که میزنی میفهمم تو عزیز منی  .امروز یکشنبه ۲۲ دیماه  سی و یک هفته تو تموم شده و ما با هم رفتیم کلیسا برای سلامتی تو و بابا و خاله فرناز و بهادر و مامانی و بابا و همه دعا کردیم و شمع روشن کردیم دیگه شبها تو تکونهات بیشتر شده و منم دیگه راحت نمیخوابم و بیشتر شبو بیدارم و هی از این پهلو به اون پهلو میچرخم تا صبح میشه و بیدار میشیم خانم دکتر بیمارستان آرش که کلاس میرفتیم میگفت با بزرگ شدن تو  دیگه تکونهات کم میشه و جات تنگ تر میشه ولی عزیزم تو هم مثل من تحمل کن و عجله نکن .انشاله به موقع بدنیا بیایی صحیح و سلامت و در کمال آرامش پسر نازم "این یک اصل مهم تو زندگیه که باید به...
22 دی 1392